جدول جو
جدول جو

معنی قمی آباد - جستجوی لغت در جدول جو

قمی آباد
(قُ کَ)
دهی است جزء دهستان غار بخش ری شهرستان تهران، واقع در 12هزارگزی جنوب خاوری شهر ری و کنار راه آهن و یک هزارگزی راه شوسۀ ورامین. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 225 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، صیفی، چغندر قند و شغل اهالی زراعت است. اطفال ده از دبستان طالب آباداستفاده میکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(غَ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان دامغان که در 7هزارگزی جنوب دامغان واقع است و تا ایستگاه راه آهن 4هزار گز فاصله دارد. جلگه و معتدل است. سکنۀ آن 400 تن که فارسی زبانند. آب آن از قنات تأمین میشود. محصولات آن غلات، پسته، انگور و حبوبات است. شغل اهالی زراعت، گله داری و کرباس بافی است. اتومبیل از طریق ورکیان و امامزاده جعفر میتوان برد. از کویر، نمک استخراج و حمل میکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(قُطْ طَ بی یا)
قصبۀ مرکز بخش دهستان کردیان از شهرستان جهرم. مختصات جغرافیائی آن عبارتند از: طول 53 درجه و 37دقیقه از گرینویچ، عرض 28 درجه و 39 دقیقه. ارتفاع آن از سطح دریا در حدود 1060 گز است. این قصبه در 18هزارگزی شمال خاور جهرم و 52 هزارگزی جنوب شهر فسا واقع است و به دو شهر مزبور و شهر شیراز به وسیلۀ شوسه مربوط میباشد. هوای آن گرم و خشک و آب مشروب قصبه از باران است که در آب انبار جمع و نگاهداری میشود، آب برای زراعت از چشمه شور، و دیمی کاری زیاد است. محصولات عبارتند از غلات، پنبه، خرما، تریاک، مرکبات و شغل اهالی زراعت و باغداری و کسب، صنایع دستی زنان قالی بافی. سکنه مطابق آخرین آمار 1913 تن است. از ادارات دولتی فقط بخشداری و دفتر پست و در حدود 10 باب دکان و یک دبستان نیز دارد. در 2هزارگزی شمال باختر آن خرابه های بندی که برای جمعآوری آب باران ساخته شده بود دیده میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(قَ طَ)
دهی از دهستان ریوند بخش حومه شهرستان نیشابورواقع در 6 هزارگزی باختر نیشابور. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است و 212 تن سکنه دارد. آب از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قُ لِ)
دهی است از دهستان زاوه بخش حومه شهرستان تربت حیدریه، واقع در 18هزارگزی خاور تربت حیدریه و 3هزارگزی جنوب شوسۀ عمومی تربت به باخرز و آن را در محل قلعه آباد نیز میگویند. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است. سکنۀ آن 25 تن است. آب آن از قنات محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
دهی است از دهستان ده تازیان بخش مشیز شهرستان سیرجان، سکنۀ آن 50 تن. آب آن از رودخانه. محصول آن غلات و حبوب. شغل اهالی آنجا زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
نام یکی ازدهستانهای بخش خوسف شهرستان بیرجند که از هشتاد وهشت آبادی تشکیل شده و جمع نفوس آن بالغ بر 16865 تن میشود. قرای مهم آن عبارتند از: فدشک که 1033 تن و سدیج که 3247 تن جمعیت دارد. محصول عمده آن غلات، زعفران و سبزیجات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان آباده، سکنۀ آن 50 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی است از دهستان پائین جام بخش تربت جام شهرستان مشهد. دارای 143 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات، پنبه. شغل اهالی زراعت، مالداری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قُ رَ شی یَ)
دهی از دهستان دربقاضی بخش حومه شهرستان نیشابور. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل و سکنۀ آن 243 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نام آبادیی بوده که ملک شمس الملک طمغاج در بخارا ساخته بود. نرشخی گوید: ’شمس الملک به دروازه ابراهیم ضیاعهای بسیار خرید و بوستانها ساخت بغایت نیکو... و آنرا شمس آباد نام نهاد. چون ملک شمس الملک از دنیا رفت، برادر او خضرخان به ملک نشست و این شمس آباد را عمارتهای زیادت فرمود و بغایت بانزهت بود. (تاریخ بخارا صص 35-34)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دهی است از دهستان دشمنزیاری بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون واقع در 52 هزارگزی راه فرعی هرایجان به اردکان. ناحیه ایست کوهستانی و دارای آب و هوای معتدل و مالاریایی، و 284 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آن غلات و برنج و حبوبات است. اهالی به زراعت و گلیم بافی اشتغال دارند. راه آن مالرو است. این ده دارای دبستان و معدن سنگ گچ است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). و نیز رجوع به فارسنامۀ ناصری ص 304، بلوکات فارس، بلوک ممسنی شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی از دهستان قهاب صرصر بخش صیدآباد شهرستان دامغان. سکنۀ آن 320 تن. محصول عمده آنجا غلات و پسته و انگور و پنبه و حبوب و صنایعدستی زنان آنجا کرباس بافی است. آب آن از قنات و راه آن فرعی است. مزرعۀ قاسم آباد جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی است از دهستان قره لر بخش میاندوآب شهرستان مراغه با 45 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی است از دهستان چالان چولان بخش حومه شهرستان بروجرد. واقع در 27 هزارگزی جنوب بروجرد و کنار راه شوسۀبروجرد به دورود، با 176 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان بم. 2هزارگزی باختر بم، کنار شوسۀ بم به کرمان. جلگه. سردسیر. دارای 142 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، خرما، پنبه. شغل اهالی زراعت. راه فرعی دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(قِ زِ)
دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 8 هزارگزی شمال باختری قره آغاج و 17 هزارگزی جنوب شوسۀ مراغه به میانه. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است. سکنۀ آن 350 تن. آب آن از چشمه است. محصول آن غلات، نخود، بزرک میباشد. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ ؟)
دهی است از دهستان استرآبادرستاق بخش مرکزی شهرستان گرگان در 15000 گزی خاور گرگان. موقع جغرافیایی آن دشت معتدل مرطوب مالاریائی. سکنه 220 تن. آب آن از رود خانه قرن آباد. محصولات آنجا برنج، غلات، لبنیات، توتون، سیگار. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان بافتن پارچه های ابریشمی و کرباس بافی است. راه شوسۀ فرعی وامامزاده ای دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
دهی است از دهستان شهر ویران بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 13هزارگزی شمال مهاباد. در مسیر شوسۀ مهاباد به ارومیه. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل مالاریایی است. سکنۀ آن 217 تن است. آب از رود خانه مهاباد و محصول آن غلات، توتون، چغندر، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه شوسۀ دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(حَ دی یَ)
نام شهری است که به بولی از ولایت قسطمونی مربوط میباشد. از طرف مشرق به بارطین و از جانب جنوب به کرده و ازسوی مغرب به ارکلی و از جهت شمال ببحر اسود محاط است. بارطین، تا این اواخر ناحیه ای بود بنام چهارشنبه، ولی اخیراً وسعت آن را در نظر گرفته نام آن را تبدیل بقضای حمیدیه نمودند و از 340 پارچه قریه مرکب میباشد. جمعیت آن به 30000 تن بالغ میگردد. زمینش حاصلخیز است و انواع حبوبات گوناگون و اقسام میوجات در این قطعه حاصل میشود و جنگلهای فراوان نیز دارد. مصالح و اخشاب زیاد از آنجا صادر میشود. (قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا
(کُ تَ)
دهی از دهستان کلخوران است که در بخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع است و 284 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قُ تَ پِ)
ده کوچکی است از دهستان و بخش سیمکان شهرستان جهرم، واقع در 4هزارگزی خاور کلاکلی و 2 هزارگزی راه مالرو سیمکان به میمند. سکنۀ آن 35 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(مِ گُ)
دهی است از دهستان سامن شهرستان ملایر، واقع در 7هزارگزی جنوب شهر ملایر با 910 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از بخش اسفراین شهرستان بجنورد با 130 تن سکنه. محصول آن غلات، بنشن و پنبه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9) ، نوعی پیچ (گل). (از یادداشت مؤلف). و رجوع به پیچ شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
از آبادیهای فارس است که در پانزده فرسخی آباده قرار دارد. نام قدیمی آن برک بر وزن فلک بود. پیش از آبادی بیابانی خوفناک بود و چون آبادی و امنیت یافت امن آباد نام گرفت. (از فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
دهی است از دهستان قلقل رود شهرستان تویسرکان. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر و دارای 864 تن سکنه است. از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات دیمی و لبنیات است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. راه آن مالرو است. اتومبیل نیز میتوان برد. قلعۀ خرابۀ قدیمی بنام قلعۀ ترکمن دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان شیراز. در 15000 گزی جنوب خاور شیراز و کنار راه فرعی شیراز به خرچول واقع و موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل و مالاریائی است. 280 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و برنج و شغل اهالی زراعت است. این آبادی را قبال آباد نیز میگویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
دهی است از دهستان ریوند بخش حومه شهرستان نیشابور در نه هزارگزی جنوب باختری نیشابور. جلگه و معتدل است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت، مالداری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: یکی از قرای خواف است. (از مرآت البلدان ج 4 ص 267). در فرهنگ جغرافیایی آمده است: دهی از دهستان بالاخواف بخش خواف شهرستان تربت حیدریه که در 42 هزارگزی شمال باختری قصبه رود، بر سر راه شوسۀ عمومی تربت حیدریه به سلامی، واقع است. جلگه و گرمسیر است و 661 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات، پنبه و زیره. شغل اهالی زراعت، گله داری و بافتن قالیچه و کرباس و راهش ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است از دهستان کنگاور بخش شهرستان کرمانشاهان. دارای 410 تن سکنه. آب آن از قنات، محصول آن غلات آبی و دیمی و انگور و قلمستان و چغندر قند است. شغل اهالی زراعت و در تابستان از علی آباد اتومبیل می توان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی از دهستان سگوند است که در بخش زاغۀ شهرستان خرم آباد واقع است و 150 تن سکنه دارد و مردم آنجا که از طایفۀ سگوند میباشند ییلاق و قشلاق میکنند و مزرعۀ تقی آباد هم جزء این روستاست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی از دهستان افشاریۀ سلاوجبلاغ است که در بخش کرج شهرستان تهران واقع است و 767 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(عَ کُ نَ / نِ)
دهی است جزء دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان. 1012 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و رود خانه ارها (در بهار). محصول آن غلات و انگور است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(گُ مُ)
دهی است از دهستان بخش مرکزی شهرستان اهر که در 20500گزی جنوب باختری اهر و 1500گزی راه شوسۀ تبریز به اهر واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنۀ آن 315 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان فرش و گلیم بافی است. راه گمش آباد مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
غاز آباد خشک آباد جایی که آبادی آن از قحط و خشکسالی است محلی که همیشه در آن قحطی حکمفرماست
فرهنگ لغت هوشیار